کد مطلب:313686 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:184

پاداش ادب
2. پدرم، مرحوم ابوالحسنی، نقل كرد كه ایضا در زمان رژیم سابق، در یكی از بیمارستان های تهران، شخصی ارمنی بستری بود كه گرفتار مرضی سخت بود و رنج بیماری او را در شدت و تعب افكنده بود.

نیمه ی یكی از شب ها - كه با شب تاسوعا مقارن بود - فرد مزبور یكی از پرستاران (به اصطلاح مسلمان اما لاابالی) بیمارستان را دید كه با یك بطری عرق داخل اتاق وی شده و نزدیك تخت او، روی زمین بساط عیش و نوش گسترده است!

شخص ارمنی، در اثر معاشرتی كه با جامعه ی اسلامی ایران داشت، نیك می دانست كه شرابخواری از دیدگاه اسلام كاری بس زشت و نكوهیده قلمداد می شود و علاوه بر آن، جماعت شیعیان شب و روز تاسوعا را متعلق به یكی از چهره های مقدس مذهبی خویش (آقا ابوالفضل العباس علیه السلام) دانسته و بسیار محترم می شمرند و حتی افراد بی بند و بار و سست ایمان نیز در چنین اوقاتی می كوشند از اعمال حرام و ناروا دوری جویند.

از این روی، از كار زشت آن پرستار مسلمان! و شیعه! - شرابخواری، آن هم در چنان شبی - سخت به شگفت آمد و بی اختیار زبان به ملامت گشود كه:

- فلانی! من ارمنیم و مثل تو مسلمان نیستم كه حرمت چنین شبی را بر خود



[ صفحه 528]



واجب شمارم. اما تو، ناسلامتی، مسلمانی و این شب هم، در آئین شما شیعیان شبی مقدس تلقی می شود. شرمت نمی آید كه در برابر كسی چون من - كه دینی دیگر دارد - مقدسات مذهب خویش را زیر پای می گذاری و حرمت این شب را نگه نمی داری؟!

مع الأسف، این پند صادقانه، به جای آنكه «مسلمان شناسنامه ای» را به خود آورد و به توبه و تنبه وادارد، او را شدیدا خشمگین ساخت و واداشت كه هر چه از فحش و فضیحت در چنته دارد، نثار بیمار كند:

- ساكت شو مردك ارمنی... هذیان نگو... این فضولی ها به تو نیامده است...!

شخص ارمنی، كه در آتش مرض می سوخت، از اینكه می دید به خاطر یك تذكر صادقانه، این چنین مورد توهین و هتاكی قرار گرفته، سخت غمین و ناراحت شد و دلش شكست و در حالی كه قطرات اشك از گوشه های چشمش سرازیر بود، پتو یا شمد را بر سر كشید و خود را از چشم آن «ننگ مسلمانی» پنهان كرد و ساعتی بعد خواب بر او مستولی شد...

عالمی بود و اوضاعی! در عالم خواب، به گونه ای شگفت (كه مرحوم پدرم آن را توضیح می داد ولی مع الأسف جزئیات آن از خاطرم رفته است) به حضور سالار شهیدان علیه السلام و برادر گرامی اش ابوالفضل العباس علیه السلام رسید و آن بزرگواران، به پاس دفاع جانانه ای كه وی از حرمت تاسوعا و صاحب آن كرده و در این راه توهینها شنیده بود، او را مورد التفات و عنایتی خاص قرار داده و نوید شفا به وی داده بودند.

زمانی كه ارمنی مزبور از خواب بیدار شد، اثری از رنج و مرض در خود ندید و فردای آن روز نیز دكترها، پس از آزمونی دقیق، گواهی دادند كه بیمار به نحوی معجزه آسا بهبود یافته است.

ماجرای پند ارمنی به پرستار مزبور و پاسخ توهین بار وی و دل شكستگی ارمنی و تشرفش در خواب به محضر سالار شهیدان علیه السلام و پرچمدار كربلا علیه السلام و خبر بهبودیش به دست آن بزرگواران، همچون بمبی در بیمارستان و محیط اطراف صدا كرد و نقل محفل مؤمنین گردید. از همین روی، پس از انتقال شخص ارمنی به منزل، جمع كثیری از مسلمین محل، به هیئت اجتماع، روانه ی منزل او شدند تا ضمن عرض تبریك شفا، از



[ صفحه 529]



همت وی در دفاع از ساحت آل الله علیه السلام تشكر كنند.

پدرم، به اینجای داستان كه رسید، در حالی كه قطرات اشك از چشم وی و مستمعان می ریخت، با لحنی سوزناك، آخرین پرده ی داستان را - كه حاوی «پیام» آن نیز هست - چنین نقل كرد:

زمانی كه مردم متدین در برابر خانه ی شخصی ارمنی اجتماع كردند، او كه در كنار پنجره ی طبقه ی بالا ایستاده و از اظهار لطف آن جماعت تشكر می كرد، ناگهان سخنی گفت كه انبوه جمعیت را غرق در ضجه و ناله كرد. او فریاد كشید:

- ما ارمنی ها، اگر دنیامان، چنانكه باید، آباد و روبراه نیست و در زندگی با هزار و یك مشكل روبروییم، عجبی نیست. عجب از شما مسلمان ها، شیعه ها است كه چنین پیشوایان كریم و آقا و بزرگواری دارید و در عین حال در مشكلات دست و پا می زنید؟! مسلمان ها، چرا شفای دردهایتان را از این بزرگواران نمی گیرید؟!